بردیا دومین پسر کورش و برادر تنی کبوجیه بود. پس از درگذشت کورش کبیر در اوت 539 پ.م. این کبوجیه بود که بر تخت فرمان‌روایی انشان/ پارس نشست و بردیا همچون زمان پدرش، به فرمان‌داری ایالت‌های ماد و ارمنستان و کادوسان ادامه داد. بردیا از نیروی جسمانی و قدرت پهلوانی بسیاری برخوردار بود؛ چنان که برخی روایات به قدرت بی‌رقیب وی در کشیدن کمان‌های سخت تصریح کرده‌اند. حتا گفته می‌شود که بردیا به لقب «تنو وزرک » به معنای تنومند و بزرگ جثه موصوف بوده است که این امر نیز به قدرت پهلوانی وی اشاره دارد و البته نام بردیا نیز به معنای «بلند قامت» است.
به هنگام لشکرکشی کبوجیه به مصر و شمال افریقا، بردیا نیز در کنار وی حضور داشت اما با بروز اختلافاتی میان آنان، بردیا به پارس بازگشت. در آن اوان بود که اندک اندک در عرصه‌ی امپراتوری، اعتراضات و نارضایتی‌هایی از سوی اقوام تابعه در واکنش به خراج‌های سنگین و مالیات‌هایی که هزینه‌های سنگین نبرد در جبهه‌های افریقا تحمیل کرده بود، پدید آمد
.بردیا با دیدن اوضاع رو به وخامت کشور و احساس نگرانی از وقایع آینده، در 11 مارس 522 پ.م. در محل «پیشییاووادا » (= پاسارگاد) مردم و لشکریان را به روی‌گردانی از پادشاهی کبوجیه فراخواند و اعلام داشت که از این پس باید از وی فرمان‌برداری کنند. کبوجیه با آگاهی از موضوع، بی‌درنگ از افریقا ره‌سپار پارس شد اما در میانه‌ی راه، در سوریه درگذشت. پس از کبوجیه، از آن جا که بردیا اینک عملاً و قانوناً پادشاه مشروع امپراتوری به شمار می‌آمد، با تشریفاتی رسمی، در 11 ژوییه‌ی 522 پ.م. خود را جانشین شاه متوفا اعلام نمود .
بردیا برای مقابله با ناآرامی‌ها و فرونشاندن اعتراضاتی که در اواخر دوران پادشاهی کبوجیه پدید آمده بود، هوش‌مندانه، ایالت‌های امپراتوری را به مدت سه سال از پرداخت مالیات و خدمت نظام معاف نمود. چنین بود که پادشاهی بردیا، با آرامش و بدون وجود هر گونه معارض و معترضی، ادامه یافت ستون اما از همان آغاز فرمان‌روایی بردیا، گروهی از بزرگان پارسی، مخالفت و ناسازگاری خود را با پادشاه جدید به گونه‌ای ابراز داشتند. بردیا که خطر این گروه مخالف را چندان جدی و اساسی ارزیابی نمی‌کرد، صرف پس گرفتن هدایای مشروط شاهنشاهی را از ایشان به منظور تنبیه، کافی دانست [بیستون، ستون یکم، بند 14؛ بریان، ص7 ـ 256]. اما این برخورد، مخالفان را به سوی یک کودتای تمام عیار سوق داد. این گروه که شامل شش تن از بزرگان پارسی به نام‌های «اوتان »، «گئوبروو »، «اردومنیش »، «بگبوخش»، ویدفرن » و «ویدارن » بود، با پیوستن داریوش، به هفت تن رسید. داریوش که به خاندانی بزرگ و بلندپایه تعلق داشت، خود جداگانه در اندیشه‌ی کودتا بود و تدارکات و نیروهای جنگی لازم را فراهم ساخته بود. او پس از پیوستن به گروه، همراهان‌اش را وادار به تسریع و شتاب در عملیات کودتا کرد
.سرانجام هفت کودتاگر نیروهای رزمی خود را متحداً به میدان آوردند و بردیا را که گویا برای ییلاق در ماد به سر می‌برد، در دژی به نام «سیکی‌اووتی » واقع در منطقه‌ی «نیسای » محاصره و در نهایت در 19 سپتامبر 522 پ.م. دستگیر کرده و به قتل رساندند و وفاداران‌اش را سرکوب ساختند. بدین ترتیب بود که بردیا، پادشاهی که به اتباع خود سود و نیکی بسیاری رسانده بود و در مرگ وی، مردم سراسر امپراتوری به سوک نشسته بودند پس از هفت ماه فرمان‌روایی و کوشش برای بهبود و آرامش بخشی به اوضاع حساس امپراتوری، سرنگون شد و تخت سلطنت وی به دست هفت کودتاگر پارسی افتاد.
اما داریوش که یکی از ارکان اصلی کودتا علیه بردیا بود و سپس به مقام والای شاهنشاهی امپراتوری هخامنشی دست یافت، به جهت توجیه کودتای خویش و یاران‌اش و مشروع جلوه دادن قتل بردیا ــ‌ پادشاه قانونی کشور ــ و رد نسبت غاصبیت و شاه‌کشی، با تبلیغاتی دامنه‌دار و گسترده، حقایق را پوشیده داشت و سرگذشت بردیا را از گونه ای دیگر بازگو و توصیف کرد و آن را به صورت اعلامیه‌ای حکومتی، به سراسر اقوام و ایالات امپراتوری ابلاغ نمود. داریوش در کتیبه‌ی بیستون و سپس، مورخان یونانی که در کلیات، پیرو همین اعلامیه هستند ولی در جزییات، آکنده از تناقض و اختلاف‌اند، ماجرا را چنین بازگو می‌کنند که کبوجیه پیش از ره‌سپاری به مصر، بردیا را به قتل رسانده بود و کسی از این روی‌داد آگاهی نداشت. تا آن که با بروز ناآرامی و آشوب در امپراتوری، مغی به نام «گئومات » که از ماجرای قتل بردیا آگاه بود و چهره‌ای شبیه به وی نیز داشت، در پارس شورش کرد و خود را بردیا پسر کورش و برادر کبوجیه معرفی نمود و همه‌ی مردم نیز بی‌درنگ به او پیوستند تا آن که کبوجیه در راه بازگشت از افریقا درگذشت و گئومات سلطنت را به دست گرفت. وی می‌کوشید با مخفی کردن خود و اعدام کسانی که قبلاً بردیا را می‌شناختند، بر کسی آشکار نشود که او بردیای راستین نیست. سرانجام، هفت ماه پس از آغاز پادشاهی گئومات، داریوش و یاران‌اش بر وی چیره گشتند و به قتل‌اش رساندند
.
اما وجود تناقضات و نکات خردناپذیر بسیار در این روایت، ساختگی بودن این داستان را به خوبی آشکار می‌سازد:
1) ممکن نیست شاه‌زاده‌ی بزرگی چون بردیا را که حاکم چندین ایالت امپراتوری بوده، پنهانی و بی‌سروصدا به قتل رساند اما در طول چندین سال، کسی از میان خانواده و درباریان و مردم، متوجه و جویای غیبت شاه‌زاده نبوده
.
2) این که گئومات از هر لحاظ شبیه و مانند بردیا باشد و کسی در این مدت متوجه هیچ گونه اختلافی نشود، ممکن نیست. جالب آن که هردوت می‌گوید سمردیس (= گئومات) برای شناخته نشدن، خود را از نظرها پنهان داشته بود، اما با وجود این، در ادامه، به رفت و آمد آزادانه‌ی بزرگان  و زنان پادشاه به نزد وی تصریح می‌کند!
3) همه‌ی منابع و روایت‌گران معترف‌اند که پادشاهی گئومات از آغاز مورد تأیید و پذیرش مردم بوده و همگان آن را قانونی و مشروع و تردیدناپذیر می‌دانسته‌اند. چنان که داریوش تصریح می‌کند به محض اعلام پادشاهی از سوی گئومات، همه‌ی لشگریان و مردم پارس و ماد و دیگر ایالات به او پیوستند و روی آوردند و هردوت نیز می‌گوید که لشکریان پارسی یقین داشتند که این، بردیا پسر کورش است که خود را شاه خوانده است. با این وصف، چگونه می‌توان تصور کرد که پادشاهی فردی غاصب و متقلب و شیاد بدین گستردگی و سرعت و بدون هیچ شک و شائبه‌ای مورد پذیرش همه‌ی اقشار و اقوام امپراتوری واقع گردیده بود؟
4) برقراری آرامش و امنیت در زمان پادشاهی گئوماتای فرضی، به گفته‌ی همه‌ی روایت‌گران [داندامایف، ص190]، و در مقابل، بروز و پیدایش انبوه شورش‌ها و آشوب‌ها در سراسر امپراتوری، بلافاصله پس از کشته شدن گئومات به دست داریوش و یاران‌اش، به آشکارا نشانه‌ی واکنش مردم در برابر قتل پادشاه مشروع و قانونی کشور (بردیا) و اعتراض گسترده‌ی ایشان علیه کودتا و شاه‌کشی داریوش و یاران‌اش بوده است.
5) هردوت می‌گوید که کبوجیه در هنگام بازگشت از مصر جهت سرکوبی سمردیس، نزد بزرگان و لشکریان اعتراف کرده بود که خود، فرمان قتل بردیا را صادر کرده و آن که به نام پسر کورش (بردیا) در پارس ادعای پادشاهی می‌کند، مغی شیاد و غاصب به نام سمردیس است. اما جالب این جاست که هیچ کدام از شنوندگان این سخن را باور نمی‌کنند بل که همگان یقین دارند که آن فرد، کسی جز بردیا پسر کورش نیست. اساساً نکته‌ی کلیدی در سراسر داستان گئومات این است که همه‌ی منابع و راویان اعتراف می‌کنند که پادشاهی گئومات از ابتدا تا انتها از سوی همه‌ی مردم مورد تأیید و پذیرش بوده و کسی شک نداشته که فرمان‌روای جدید، کسی نیست جز بردیا فرزند کورش و فقط داریوش و یاران‌اش بوده‌‌اند که پادشاه را نه بردیای راستین، بل که مغی شیاد به نام گئومات می‌‌پنداشته و معرفی می‌کرده‌اند! جالب این که یکی از بزرگان پارسی به نام «پرخاسپس » که به عنوان عامل کبوجیه برای قتل بردیا معرفی شده بود ، هیچ گاه زیر بار چنین اتهامی نمی‌رفت  و بعدها، زمانی که در شرایط سخت روانی ناگزیر به پذیرش چنان اتهامی شد، بلافاصله خودکشی کرد!
6) آشیل، قدیمی‌ترین نویسنده‌ی یونانی که درباره‌ی هخامشیان مطلب نوشته و در عصر داریوش نیز می‌زیسته و گویا هنوز متأثر از تبلیغات سراسری دولت وی نبوده است، در نمایش‌نامه‌ی خود به نام «پارس‌ها»، گئوماتای فرضی را با نام «مردوس » معرفی کرده و او را پادشاه مشروع پارس‌ها دانسته که به دست «ویدفرن» و یاران‌اش با نیرنگ به قتل رسیده است.
بنا بر مواردی که گفته شد، آشکار است که روایت داریوش در بیستون و در پی آن، گزارش مورخان یونانی از گئومات، یکسره ساختگی و دروغین بوده و در واقع، گئومات کسی جز بردیا فرزند کورش و برادر تنی کبوجیه نبوده است که به جهت توجیه و پرده پوشی قتل وی، چنان داستانی درباره‌ی وی از سوی داریوش و یاران‌اش ساخته و فراهم شده بود تا وانمود شود پادشاهی که به دست این گروه کشته شده، نه بردیا پسر کورش و شاه قانونی کشور، بل که مغی شیاد و متقلب بوده که تخت سلطنت را غصب کرده و لذا قتل او کاملاً موجه و مشروع و بایسته بوده است!
متأسفانه تا حدود اوایل نیمه‌ی دوم قرن بیستم، ابهت و عظمت شخصیت داریوش کبیر مانع از آن شده بود که پژوهش‌گران به دور از نگاهی احساس‌گرایانه، نسبت به داستان گئومات عمیقاً شک و تردید کنند و او را کودتاگر و شاه‌کش بنامند. اما اینک با ابزار بُرنده و خردپسند «نقد و سنجش»، ابعاد واقعی ماجرا به خوبی آشکار و حقایق پنهان شده برملا گردیده است.